شب 15ام!!!
عید کریمانه و نیاز به کرامت کریم !!!!
سلام هی حتی مطلع الفجر و این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است
یا امام علیه السلام کمکمان کن و نظری و کرمی!!!
سکوت زمان بود و مدتی من مانده
و من زقافله شما شهدا، جدا جدا مانده!
حریف محفل خوبان و رزق حلال
ملاک دعوی ما بود و حرف ما به جا مانده
سکوت بود که در معرکه میانه دارم شد
میانهِ دار میانگیر، که صد ،چو ما مانده
هزاردست ، هم از بهر آن یگانه ی روز
به شب کلاف بهم رفته در هوا مانده
عجیب بود رسم سؤال و پاسخ ما
سؤال ما همیشه بی جواب مانده
بیا برای زمانی که دشت دلگیر است
ببار برای ابد تو ای ابر جامانده
هزار بار هزار روز برای تو مردم
نمی بری بدن سرد و سوخته ی بجامانده؟
تو را قسم به قسم! تو را به جان سخن
نظر کن و زر کن دل مسین من جدامانده
...
زیاد عظم البلا بخوانیم و زیاد دعای فرج
زیاد زیاد زیاد بگویم کجایی تو ای به شب مانده!
طلوع کن که قرن طلوع سبز تو است انگار
ظهور کن، طلوعِ فجرِ صادقِ هر درمانده
مسعود عزیز پاسخ کامتت رو همون زیرش نوشتم ، تو خود حدیث مفصل بخوان از آن مجمل
امروز وقتی حاج علی اومد ، خیلی خوش حال شدم! کاش دستم بند سبو نبود! کفر نعمت نمی کنم ، ولی کلی با حاجی حرف داشتم آخه وقتی از مکه هم که اومد قسمت نشد ببینمش! از بعد از مشهد ، با اون وضع که جدا شدیم ندیدمش تا دیدار کوتاه امروز!
پاسخ و تأمل و ... کاش "قصص" ما هم روز قصه خوانی داشته باشد! کاش کمی سرمان خلوت تر بود! کاش کمی برای خودمان هم وقت داشتیم! اما حاشا که...!
از این که جوان کناریش درد می کشید ناراحت بود.
دل داریش دادم و گفتم: جنگه... ان شاءالله تموم میشه!
نگاهش را به طفم چرخاند و گفت:
ما که برای جنگ نمی جنگیم!!
پیراهن خاکی 45