سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شب 18ام!!! لام تا کام!!!
یکرزمنده
پنج شنبه 87 شهریور 28
ساعت 10:23 عصر
| نظر

شب 18ام!!!

درباره ی سکوت !!!

سلام هی حتی مطلع الفجر  و این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است

 

راستش از سریال های ماه رمضون بجز اونی که دم افطار پخش میشه تقریباً بی خبرم! اونم اعصابمو خورد کرده، توش دروغ مثه نقل و نبات به مردم فرهنگ سازی میشه و بنده خدا هرشب اقاجونش مرتب وصیت نومشو به روز می کنه و این یعنی به روز سازی دروغگویی!! ساید من بیخودی گیر میدم!

اما گاهی بعضی صبر رو در حالی چاره میدونن که گذر زمان داره به سرعت میگذره! تو دکه بودیم که بعد 50 - 60 روز حرف زدن و توضیح ،یه بنده خدایی گفت ببخشید این همه که گفتیدها! ما هیچی نفهمیدیم! حالا تو واسه تفهیم اینا این همه بحث و جلسه و ... بذار و بگو هر کی هر جاشو نفهمیده بگه! و همه "لام تا کام" حرف نمیزنند! و تو فکر میکنی همه فهمیدن و بعد معلوم میشه ...

همینه می خوام بگم بعضی وقتا آدم با سکوتش بیشتر به ابهام ها و برداشت دوم ها  دامن میزنه! در حالیکه به سادگی با خواستن توضیح بیشتر و دقت!! به توضیح دیگران می تونه قصه رو متوجه بشه! و واسش اون عجایب و ای کاش ها منحصر به فرد تلقی نمیشه!

به هر حال بعضی وقتا سکوت یه جیغ بنفشه که دیوار صوتی رو میشکنه و شیشه های اعتماد رو  میریزه پایین! و این خطرناکه! خطرناک

 

1- یکی یه روز از صبر گفت.کامنت "آقا مرتضی و حرف دل" رو خونده بود و از دلسردی و خستگی گفت.و کلی گفت و گفت! منم دیدم بعضی هاشو حق داره و خیلی هاشو انگار متوجه نشده! بنده خدا خوب فقط یه تماشاچیه ! انتظار دیگه ای هم شاید نباید داشت! هر چی هم که من می گم انگار منجر به سوءبرداشت ها میشه! خلاصه سکوت شد نتیجه ی این قصه.

اما من فکر کردم  بنده خدا حتما وقتی به این متن ها منتقده خوب بیاد و خودش بنویسه!

راستش اگه تو ماه مبارک رمضونی خودم رو مقید نکرده بودم که هر شب از یه نکته بگم نبود منم سکوت میکردم و خیلی راحت تر بودم و حتی اگه شب 18ام و غیره هم نوشته نمیشد مهم نبود! البته الان هم این قید واسه خودمه و سعی میکنم در هر شرایطی ولو بدی آب و هوا و طوفانی دریا! بنویسم! اما  به هر حال  هم حاج مصطفی و هم کمک تیربارچی! شدن تدارکات چی های این خاکریز، بسم الله این گوی این میدون!

2- عزم بلا در این  ابتلای بلایای بلیه در بلد  بلند بالای  بی بنای بلندِ بر دم باد تندِ باران خیزِ روزگار کردیم ، دست به هر سو رفت، سوی ناسو بود الا بسو قبله ی حسین لیه السلام که دستمان به دست عباس سپرد و لبانمان را به عطش علمدار میهمان کرد و ذوق کربلا را دوباره در چشم کمسو یمان در این فضای شامِ شام  چندین برابر کرد، نفس قدسی اش در تمام دالان های غریب و لای همه کلاس ها به مضام میرسید، و نیسمی خنک از جنس بهشت بود که می وزید و هو هو می کرد. و گاهی می گفت: منهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر...

3- گفتند که عاشقید و آرام نه اید                               در باغ خیال خم ابروی که اید

       گفتند بگو به قصد قربت گفتم                               سید علی الحسینی الخامنه ای

       فردا نماز  و آقا می خونه! یادتون باشه، نفس قدسیه و کلی اثر داره!

4- ما هم طبق معمول به انواع بلایا و گرفتاری ها ی روحی مرض ها گرفتاریم ، یکیش جهله! دعا بفرمایید.

5- ا2آ  -   5صلوات  فقط برای فرج.

 

سیره شهدا

بعد عملیات سومار به شدت زخمی شد.

توی بیمارستان بستریش کردن

وقتی به هوش اومد اولین چیزی که خواست مفاتیح بود

پیراهن خاکی 13

 

 دریافت فونت زر


 http://ghalamak.persiangig.com/other/font.zip






قصه ی تسبیح!!!
یکرزمنده
چهارشنبه 87 شهریور 27
ساعت 11:3 عصر
| نظر

شب 17ام!!!

قصه ی تسبیح!!!

سلام هی حتی مطلع الفجر  و این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است

 

راستش قصه ی تسبیح اونقدر واسم عجیبو البته مفصل هست که خلاصه نوشتنش خیلی سخته اما!

یکی بود یکی نبود بعد یه ماجرایی یه تسبیح خوش رنگِ خوش دستِ شاه مقصودِ! مشتی ما به دستمون رسید و شد بلای جونمون!!!!

این تسبیح دردانه ای شد که فقط تو جانماز جیبی من جاش بود شده بود همسفر خیلی از حاجی ها و کربلایی ها و مشهدی ها و پای ثابت زیارت حضرت عبدالعظیم و ... و شد رفقیق شفیق ما!

اونقد عزیز شد که گفتم این تسبیح بایستی بشه یک هدیه دردانه برای کسی که قراره دردانه ی یک زندگی بشه !!! و بعد بشه هدیه ای به امام غریب و از این حرفا!

کلی هم با امام رضاعلیه السلام در این مورد مذاکره کردیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اما یه روز وقتی تو یکی از رواق ها یا صحن های حرم نشسته بودم و فکر می کردم که دارم ذکر میگم! جاموند!

وقتی فهمیدم که از حرم زده بودم بیرون و وقتی فهمیدم اونقدر ناراحت شدم که بعد کلی وقت و مسافت برگشتم و به دنبالش مثه دیونه ها تو حرم میگشتم! اما نذر ما پریده بود و ما هم مثه مرغ سرکنده می گشتیم!

آخرش به قول بابا روغن ریخته نذر امام زاده شد!!! گفتم امام رضا اصلا مال خودت!!!!!!

اما واقعا چه بلایی بود! یه تیکه نخ که بهش 4تا مهره بسته بودن شده بود چه وابستگی خفنی واسه ما! البته شد چه درس عبرتی!

گذشت و گذشت و درس خوبی ازش گرفتم!

اما مگه این نفس گور به گوری میذاره!

یه تسبیح چوبی شد جایگزینش الته نه به اون شدت!! ولی نه نشد فقط یه تسبیح کاملا معمولی برای شمارش!

وقتی حاجی ها می خواستن برن دادمش به یکی شون گفتم بگیر دستت و انجا ذکر بگو! نصف نصف! بعد یاد اون قبلی که افتادم گفتم بیخیال همش مال خودت ، به 4تا جا تبرکش کن بیار واسه من!

بنده خدا زحمت کشید و انگار تو مسجدالنبی (دقیق یادم نموند چون مهم نبود) گمش کرد!

اما خدارو شکر قصه حسرت تکرار نشد!

الان یه تسبیح کربلا رو ثلث کردم و تو سجاده ازش استفاده می کنم! اما فقط یه تسبیحه

یادم مونده که سعی کنم و حواسم جمع باشه که کشکی خودمو آویزونه چیزی نکنم! کاش یادم بمونه!

 

از سیره شهدا! 

   طبق معمول دیرتر از همه آمد سر سفره

  چشم گردوند و جای یکی از بچه ها که بلد شده بود نشست 

   شروع کرد به خوردن غذا  

 ته مانده های نفر قبلی  

 پیراهن خاکی 52

 دریافت فونت زر

 http://ghalamak.persiangig.com/other/font.zip






ختمِ بخیر یا... !!!!
یکرزمنده
سه شنبه 87 شهریور 26
ساعت 9:37 عصر
| نظر

شب 16ام!!!

ختمِ بخیر یا... !!!! "دیس کتانکت" بد موقع هم تیتر بدی نبود

سلام هی حتی مطلع الفجر  و این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است

 

یا امام حسن علیه السلام  کمکمان کن و نظری و کرمی!!!

عید مبارک ( یکی از رفقا امروز اینو فرستیده بود:

ظاهراً ! امام حسن علیه السلام فرمودند:

دنیا فریبکاری است زودگذر   و   تکیه گاهی است فروریزنده. منبع رو نمی دونم

 

امروز از صبح نشستم پا سیستم واسه یه طرح و نقش در مورد شب های احیا دانشجویی دانشگاه!  فقط نماز ظهر رو خوندم و دوباره تا 14:30 که داشت تموم می شد و فقط موندخه بود اسم نهاد رو به بانی های برنامه اضافه کنم که یهوووووووووووووووووووو برق رفت!!!

راستش خفن حالم گرفته شد و بماند که تو 30 ثانیه اول نزدیک بود ننماز روزه های ماه مبارک رو به باد حرف مفت بدم ، خلاصه بعد از 20 دقیقه برق تشریف آورد ولی چشمتون روز بد نبینه ، برنامه پیغام  فرمود که " فایل مربوطه نامربوطه!! یعنی باز نمی شه!!! و امشب باید روز از نو و روز یاز نو!!!

اما به دلیل خنگی حقیر کمی طول کشید نتیجه اخلاقیشو بگیرم و اونم اینه که :

رفقا تا وقتی که به منبع انرژی وصلیم و از سرچشمه انرژی _ ان شاء الله نور _ میگیریم مشکلی نیست ! اما مشکل از اینجاست که به دلیل سهل انگاری، کارهای ناجوری که فک میکنیم جوره یه لحظه حتی سیم و اتصال قطع میشه! اون وقته که دیگه وای به حالمون! و باید عمر15، 16، 20 ،25، یا 60 ، 70 ساله رو از نو بسازیم!

اما رفقا مواظب اتصالاتمون باشیم یه وقت دیدی یه جا، یه روز  سیم قطع شد که دیگه وقتی واسه جبرانش نیست و باید زحمت خداحافظی رو از دنیای مربوطه بکشیم و بریم جایی که واسمون چایی از سرب داغ _ البته واسه من نه شما که سیم ها تون وصله_ دم کردن!

البته خوش به حال بعضی ها که "حرسلام الله علیه" میشن! خوش تر اونایی که "عباسعلیه السلام " می مونن!

همین!

 

امروز از حرفایی بعضی از رفقا تو   دکه   چیژی که حالیم شد این بود که این 40، 50 روزه که مخمون تریت شده بود واسه تحول و ت ، انگار هنوز بعضی ها خصوصا  بعضی ها! هیچ فکری نکرده و اصلا توجیه هم تشریف ندارن، حالا ما دلمون خوش بود که می خوایم "نباء" رو بهشون حالی کنیم!!

خدا به خیر کنه!

راستی دعا کنید امشب حداقل برق نره!

دوستان خرده نگیرند در این شهری که ما اومدیم  جیره بندی برق  زمانبندی نداره و ظاهرا دلبخواه قطع میشه!

 

 

خواهر شهید بود .

خودشو انداخته بود رو قبر و گریه میکرد .

گفت: چند روز پیش مشکلم رو بهش گفته بودم.

حالا اومدم ازش تشکر کنم که مشکلم رو حل کرد.

پیراهن خاکی 90