اخیرا کم پیش اومده ولی حالا یه مورد که خیلی میپستیم!
اندر احوالات این نوه ی اخیر خانواده! رخدادی توجه ما رو جلبید! اونم عطسه این مخلوق لذیذ خدا بود!!!
البته عطسه فی نفسته جالب توجه نیست! اما وقتی به مامان نوزاد پیشنهاد کنی کاش از لحظه تولد شروع میکردی به شمردن عطسه های این بچه ... و مثلا در سن 105سالگی خودش بعد از یک عطسه میگفت:الحمدلله 12566584امین عطسه!!!
کلی خندیدیم...
خنده هم داره...
اما خیلی دوست داشتم تو این جمع خندون خانوادگی برم تو کار شرح و توضیح این پیشنهاد خنده آور که لابد موجب شد خیلی ها به درایت عقل و ... ما شک کنند!
خوب اینجا میگم علی الخصوص که فردا باید بریم محضر 2تا زوج خوشبخت زانو زده گزارش عملکرد بدیم...
فرصت ...
میگفت از دست دادن فرصت غصه است...
گاهی آدم به عالم نگاه میکنه و حس میکنه عالم مشغول ذکره...
وقتی بچه ی جدید خونواده عطسه میکنه و تعجب از این اتفاق فوق العاده کم نظیر در جهان آفرینش، صرف نظر از توضیحاتی که بزرگتر ها با عدد و رقم و دانشمند بازی از خودشون در میکنند... بچه هم بعد از عطسه میگه الحمدلله... غیر از این هم نیست.
فرصت شماردن این همه مرتبه نعمت عطسه کردن! رو مادر بچه از دست میده! تا بعدا یاد بچه بندازه که تو این همه بار اگه عطسه نمیکردی چی که بسرت نمیاود...
میترسم
میترسم فردا و این هفته و اصلا 7اسفند برسه و فرصت مجید ازدستمون بره... سفره مجید جمع بشه...
و مجید حس حضورش کم رنگ بشه...
فرصتی که اصلا دلم نمیخواد از دست بره و امیدوارم فردا اول برای خودمون بریم بعد کلید پاور اسباب و وسایل ثبت صحبت های پدرو مادر شهیدی رو بشنویم که شهیدشون شده داش مجید خیلی ها... خیــــــــــــــــــــــــــــــلیا
*چخلصیم داش مجید...
**قربوست...
* هم چاکریم هم مخلصیم
** قربونت و بوست میکنم1
1 دوست سابقی ته نوشته هاش مینوشت بوستون دارم! تازه بجرگه وب نویس ها وارد شده بود بنده خدا حواسش نبود که ...
پ.ن:
همچنان اهل ها ی دانشگاه رو به سفره مجید دعوت کرده، و کار فراوون داریم براشون...
و هرکس که دلش مجید میخواد! و میتونه برای مجید قلم بزنه! تایپ کنه...
اه یادم موند نخستیم از بچه ام!!! شروع میکنم به شمردن عطسه هاش!!! بلکم یادم بمونه هر نفسی که فرو میرود...
محضر خدای بزرگ و مهربان عرض میشود؛ با مرام یه نکنه خودت رو از یاد ما ببری که ته روسیاهی روزگارست این انساهم انفسهم...