40
یکرزمنده
دوشنبه 88 اسفند 17
ساعت 11:10 عصر
| نظر

دنبال یه سری فاکتور میگشتم، از دست دوسجون... رسیدم به یه آلبوم پاپکو آشنا؛

از نشریات قدیمی که واسه مجید زده بودند، چیزهایی بود...

ورق زدم... وصیت نامه رو دوباره خودندم... مثل همیشه قشنگ بود... کنار امضا تاریخ زده بود18/10/1365

یه چیزی دینگ دینگ میکرد... تاریخ شهادت روی سنگ مزار، روی زندگی نامه، روی ذهن ما و همه جا نوشته شده بود 7/12/1365

قصه ی آقا موسی علی نبینا و آله و علیه السلام افتادم...

و واعدنا موسی...

چقدر حیفم اومد که این مطلب مغفول مونده، حتا نزد ما...
+ یحتمل پست آخر سال باشه... نمیدونم دوباره قسمتم معراج میشه یا نه... نمیدونم... امروز زنگیدم... روضم رو که خوندم گفت فردا جواب میدم... امسال کلی گیر و گور دارم... کلی دلیل برای نرفتن... و یک دلیل برای رفتن...
+ آ خدا رزقمون کن... یادت میکنم ها!!!

-----

| ادامه مطلب...




آرزو
یکرزمنده
شنبه 88 اسفند 15
ساعت 7:17 عصر
| نظر

سلام علی آل یس
نمیدونم شما چندتا آرزو دارید! حتا نمیدونم آرزوهاتون از چه جنسیت...
آرزوهای شما از جنس آدم بزرگ هاست با کلی حجم و عدد و رقم و گروون...
یا نه آرزوهای کم خرج...
چون امروز به یکی از آرزوهام رسیدم، نوشتمش... | ادامه مطلب...




گزارش از اولین روایت داستان راستان
یکرزمنده
چهارشنبه 88 اسفند 12
ساعت 11:12 عصر
| نظر

دیروز برنامه اجرا شد؛ خدا رو شکر.

چند تا از رفقا گفتند شما بی برنامه بودید، اما ...

اولش، صدا خط خطی بود... بعد برنامه به روال افتاد... وسطش کمی برق رفت... بعدش 2تافرمانده جابجا شدند... بعد ادامه و بعد هم برنامه تموم شد... همین! | ادامه مطلب...