یا ایها العزیز !
مَسَّنا و اهلنا الضُر و جِئنا ببضاعه مُزجاه و اَوفِ لَنَا الکَیل و تَصَدَّق علینا ؛ ان الله یَجزِی المتصدقین
همیشه داستان ها رو که میخوانیم سعی میکنیم با قهرمانهای داستان ها کمی رفیق بشیم یا خودمون همون بشیم!
فکر میکردیم حتا اگر پیرهن یوسف را نشانمان دهند، بینا میشویم!
مشکل
اینجاست که گمان میکنیم هر گردی گردوست! کسی که پیراهنی به او برسد یعقوب
علی نبینا و اله و علیه السلام است! و شفا میگیرد، بماند که یعقوب از یوسف
گذشت تا به یوسف رسید! بعد بوی پیرهنش را از فرسنگها فاصله استشمام کرد.
مثل همان بوی بهشت و در آستانه ی بهشت که امام ام به محمد تقی -که حالا
شهید شده-فرمود....بگذریم
فقط گاهی لباسی نزد ما
میرسد که خود به خود توانایی های زیادی دارد. آنقدر توانا که وقتی بویش
میکنی، حس بویاییت کمی تقویت میشود و از بین سالها بوی خون و خاک باران
خورده و بویی نجیب تر شبیه سیب را حس میکند.
چند روزه دخیل بستم به این پیرهن و این پست!
| ادامه مطلب...